يك ساني دو واژه در واج يا واج هاي پاياني ، وزن يا هر دو آن هاست .
آرايه‌ی سجع بايد حدّاقل در دو جمله باشد زيرا سجع ها بايد در پايان جملات بيايند تا سجع آفريده شود .
آرايه‌ی سجع به سه دسته تقسيم می شود :
                   سجع مطرّف ، سجع متوازن ، سجع متوازي

1. سجع مطرّف : اشتراك در واج هاي پاياني

متكلّم را تا كسي عيب نگيرد ، سخنش صلاح نپذيرد .

در واژه هاي « نگيرد ، نپذيرد » تنها در حروف پاياني اشتراك وجود دارد امّا تعداد هجای‌ شان تفاوت دارد.                                          [ادامه دارد ...]

2. سجع متوازن : يك ساني در تعداد هجاي دو واژه است به طوری‌ ‌كه حروف پاياني آن ها يكسان نباشد .
ملك بي دين ، باطل است و دين بي ملك ، ضايع .

3. سجع متوازي : يك ساني دو واژه هم در تعداد هجا و حروف پاياني است .
* سجع متوازي ، هنري ترين و زيبا ترين نوع سجع در ادبيّات است .
هر كس را عقل خود به كمال نماید و فرزند خود به جمال .

در جمله ي اوّل دو واژه‌ی « باطل ، ضايع » هم وزن هستند امّا در حروف پاياني اشتراك ندارند امّا در مثال دوم « جمال ، كمال » هم در وزن ( تعداد هجا ) و هم در حروف پاياني مشترك اند لذا به جمله ي اوّل سجع متوازن و به جمله‌ی دوم سجع متوازی می گويند .                              

با انواع سجع آشنا شديم . حال با توجّه به كاربرد سجع با آرايه هاي تازه اي در شعر آشنا می شويم .
1- اگر در بيتي كلمات هر مصراع با مصراع ديگر يك به يك سجع متوازن داشته باشند آرايه‌ی موازنه پديد می آيد .

2- اگر در بيتي كلمات هر مصراع با مصراع ديگر يك به يك سجع متوازي داشته باشند آرايه‌ی ترصيع پديد می آيد .

3- اگر در بيتي سجع هاي متوازي و سجع هاي متوازن با هم ديگر
آمیخته باشد آرايه‌ی مماثله پديد می آيد .
براي مشاهده‌ی مثال ها به صفحه بعد مراجعه كنيد .   
                                                                                          
>>

مثال براي موازنه :
                      
گردون چه خواهد از من بيچاره‌ی ضعيف
                        گيتي چه خواهد از من درمانده‌‌ی گدا
مثال براي ترصيع :
                             
برگ بي برگي بود ما را نوال
                             مرگ بي مرگي بود ما را حلال
مثال براي مماثله :
                                   ستاننده‌ی شهر مازندران
                                   گشاينده‌ی بند هاماوران

* از لحاظ ادبي و هنري ترصيع زيباترين آرايه اي است كه از وجود سجع در شعر حاصل می شود .

آوردن دو يا چند واژه است در بخشي از كلام كه توضيح آن ها در بخش ديگر آمده است .
لفّ و نشر به دو صورت است : 1- مرتّب 2- مشوّش
مثال 1: افروختن و سوختن و جامه دريدن// پروانه ز من ، شمع زمن ، گل ز من آموخت
مثال 2:  معني آب زندگي و روضه ي ارم // جز طرف جويبار و می خوشگوار چيست؟

در مثال اوّل كه نمونه اي از لفّ و نشر مرتّب است، لف ها به ترتيب به نشرهاي خود می پيوندند اما در مثال 2 كه لفّ و نشر مشوّش است ترتيب و توالي در لف ها و نشرها وجود ندارد .

* لفّ و نشر مرتّب از لفّ و نشر مشوّش هنري تر است .

ادّعاي وجود صفتي در كسي يا چيزي است به اندازه اي كه حصول آن صفت در آن كس يا چيز بدان حد ، محال يا بيش از حدّ معمول باشد .
مثال :

بگذار تا بگريم چون ابر در بهاران    كز سنگ ناله خيزد روز وداع ياران

در بيت بالا ، شاعر اشاره می كند كه از شدّت اندوه می خواهد همچون ابر بهاري بگريد و چنين گريستني در توان هيچ كس نيست . شاعر با مانند سازي گريه ي خود به باراني كه از ابر بهاري می آيد ، صفتي را به خود نسبت داده كه بيش از حدّ معمول است . در مصراع دوم نيز برخاستن ناله از سنگ در عالم واقع صورت نمی پذيرد لذا آرايه ي اغراق ( مبالغه ) وجود دارد .

تعليل به معناي علّت يابي و بيان علّت واقعي و منطقي يك پديده است .
 در ادبيّات ، صنعتي ادبي وجود دارد به نام حسن تعليل كه بر خلاف تعليل كه علّت يابي منطقي و علمی است ، استدلال ادبي و هنري و غير واقعي است .
مثال:
از عارفي پرسيدند كه چرا هنگام غروب ، خورشيد روي زرد است ؟
گفت : از بيم جدايي

در مثال بالا عارف دليل زرد بودن رنگ خورشيد هنگام غروب را ترس از جدايي و نگراني از فراق دانسته كه اين دليل منطقي و علمی نيست بلكه به جهت ايجاد شباهت براي خورشيد موجب زيبايي شده است كه به اين نوع علّت يابي حسن تعليل گوييم .

ايهام آوردن واژه اي با حدّاقل دو معني كه يكي نزديك به ذهن و ديگري دور از ذهن باشد . مقصود شاعر معمولا معني دور و گاه هر دو معني است .
مثال:

اي دمت عيسي ، دم از دوري مزن
    من غلام آن‌كه دورانديش نيست

در بيت بالا واژه‌ی « دورانديش » در نگاه اوّل ، مفهوم « آينده نگري » را يادآور می شود امّا در اين بيت منظور از «‌ دور انديش » فردي است كه در انديشه‌ی دوري و جدايی است .

ايهام تناسب ، آوردن واژه اي است با حدّاقل دو معني كه يك معني آن مورد نظر و پذيرفتني است و معني ديگر نيز با بعضي از اجزاي كلام تناسب دارد.
مثال:

ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم سالي است                  
حال هجران تو چه داني كه مشكل چه حالي است

در مثال بالا « ماه » به معناي معشوق است امّا اگر دقّت كنيم در می يابيم كه واژه ي « ماه » با « هفته » و « سال » تناسب معنايي دارد .
* تفاوت ايهام و ايهام تناسب در اين است كه در ايهام هر دو معني پذيرفتني است امّا در ايهام تناسب تنها معناي نزديك معنا دارد و معناي دوم تنها ايجاد تناسب می كند .

آمیختن دو يا چند حس با هم ديگر در كلام به گونه اي كه با ايجاد موسيقي معنوي به تأثير سخن بيفزايد و سبب زيبايي شود را حس آمیزي گويند .
مثال:
1
بوي بهبود ز اوضاع جهان می شنوم       شادي آورد گل و باد صبا شاد آمد
2 خبر تلخي شنيدم
3 ببين چه می گويم

در هر سه مثال بالا حواس با هم می خته شده اند و اين زيبايي را در موسيقي پديد می آورد . بهبودي قابل استشمام نيست خبر چشيدني نيست و در مثال آخر هم گوينده از مخاطب می خواهد تا كلام او را ببنيد به اين می زش حواس حس آمیزي گوييم .

آوردن دو واژه يا دو معني متناقض به گونه اي كه آفريننده ي زيبايي باشد . زيبايي تناقض در اين است كه تركيب سخن به گونه اي باشد كه تناقض منطقي آن از قدرت اقناع ذهني و زيبايي آن نكاهد .
مثال:
  هرگز وجود حاضر غايب شنيده اي؟    من درمیان جمع و دلم جاي ديگر است

در مثال بالا ، « حاضر و غايب » در كنار هم آمده اند . امّا آيا تحقّق چنين چيزي در واقعيّت امكان پذير است؟ خير . انساني كه حاضر است نمی تواند غايب باشد و بالعكس . در واقع اين دو صفت متناقض اند و امكان ندارد در كنار هم باشند . امّا شاعر به طور هنرمندانه اي اين دو صفت متناقض را در كنار همديگر می آورد كه موجب می شود معناي آن دو در كنار هم پذيرفتني شود .

آوردن دو كلمه با معني متضاد با سه غرض : روشنگري ، زيبايي ، لطافت

مثال:

تو نه مثل آفتابي كه حضور و غيبت افتد

 دگران روند و آيند و تو هم‌چنان كه ‌هستي

در مثال بالا واژه هاي « حضور و غيبت » و « روند و آيند » با هم متضاد هستند . نام ديگر اين آرايه ی ادبي طباق است .

آوردن آيه ، حديث ، مصراع يا بيت از شاعري ديگر را در اثناي كلام تضمین گويند.
از فوايد تضمین می توان به سه مورد اشاره كرد :

 ايجاد تنوع ، التذاذ ادبي خواننده ، پديد آورنده‌ی ايجاز در كلام

چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت
 شيوه‌ی جنّات تجري تحتها الانهار داشت

در بيت بالا ، شاعر در مصراع دوم عيناً بخشي از آيه‌ی 98 سوره‌ی بيّنه را آورده است . شاعر می خواهد كه ذهن مخاطب را با وادي قرآن در می زد و آنچه در خاطرش از بهشت می داند در ذهنش تداعي شود تا مفهوم بيت را بهتر لمس كند .

اشاره اي است به بخشي از دانسته هاي اساطيري ، تاريخي و ... . ارزش تلمح به میزان تداعي داستان ها و اسطوره هاست . لازمه‌ی بهره مندي از تلمیح آگاهي از دانسته هايي است كه شاعر يا نويسنده به آن اشاره كرده است .
مثال:
     به تولاّي تو در آتش محنت چو خليل       گوييا در چمن لاله و ريحان بودم

شاعر دوستي خود را با معشوق به آتش سوزان و گرمی تشبيه می كند كه پس از ولاي معشوق در آرامش و صلح به سر می برده است . شاعر با آوردن داستان حضرت ابراهيم و اشاره به آن داستان مفهوم خود را عيني تر براي خواننده جلوه گر نموده است .

آوردن واژه هايي از يك مجموعه است كه با هم تناسب دارند .
اين تناسب می تواند از نظر جنس ، نوع ، مكان ، زمان ، همراهي و ... باشد . اين آرايه سبب تكاپوي ذهن می شود تا جست و جوي هم‌زاد ها بكوشد . لازم به ذكر است كه آرايه ي مراعات نظير پركاربرد ترين آرايه‌ی ادبي در شعر و نثر فارسي است.
مثال:

مزرع سبز فلك ديدم و داس مه نو     يادم از كشته‌ی خويش آمد و هنگام درو

در بيت بالا واژه هاي « مزرع ، داس ، كشته و درو » آرايه‌ی مراعات نظير (تناسب) وجود دارد .

تكرار ، تكرار يك يا چند كلمه است در شعر ، به گونه اي كه بتواند بر موسيقي دروني بيفزايد و تأثير سخن را بيشتر سازد . اگر واژه اي در آغاز و پايان بيتي تكرار شود به آن تصدير گويند .
تكرار :    بديدم حسن را سرمست می گفت     بلايم من ، بلايم من ، بلايم

تصدير : 
آدمی در عالم خاكي نمی آيد به دست
                                      عالمی ديگر ببايد ساخت وز نو آدمی

در بيت نخست « بلايم‌ » سه بار تكرار شده و آرايه‌ی تكرار را پديد آورده است و در بيت دوم « آدمی » در ابتدا و انتهاي بيت آمده لذا آرايه‌ی تصدير به وجود آمده است .

هم ريشگي دو يا چند كلمه است كه سبب می شود واج هاي آن ها يكسان باشد . تكرار اين واج ها بر موسيقي دروني سخن می افزايد .
مثال:
    ز مشرق سر كوي ، آفتاب طلعت نو       اگر طلوع كند طالعم هم
ايون است

در مثال بالا واژه هاي « طلعت ، طلوع و طالع » همگي از يك ريشه اند .
لازم به ذكر است اشتقاق هم براي كلمات عربي است هم فارسي . نمونه‌ی بالا اشتقاق در واژگان عربي است و در زير هم مثالي از اشتقاق واژگان فارسي را ملاحظه می كنيد :
            چشم آسايش كه دارد از سپهر تيز رو
؟
                                   ساقيا جمی به من ده تا بياسايم دمی

يك ساني و هم ساني دو يا چند واژه در واج هاي سازنده يا اختلاف در معني.
جناس در تقسيم اوّل بر دو دسته است : 1- جناس تام 2- جناس ناقص

1- جناس تام : يك ساني دو واژه در تعداد و ترتيب واج هاست .
مثال‌:

گر آمدم به كوي تو چندان غريب نيست  چون من در آن ديار هزاران غريب است

در بيت بالا دو بار واژه‌ی « غريب » تكرار شده است كه معناي آن ها در عين يكساني متفاوت است . « غريب » اوّل به معناي « عجيب » است اما دومین « غريب » مترادف با « انسان هاي غريب ، غريبه » است .             [ادامه دارد ...]

 شكل ديگر جناس ، جناس ناقص است كه خود سه دسته است :
    جناس ناقص اختلافي
، جناس ناقص افزايشي ، جناس ناقص حركتي
1. جناس ناقص اختلافي : اختلاف دو كلمه در حرف اوّل ، وسط يا آخر است .

مثال1:   دل من هست از اين بازار ، بيزار     قسم خواهي به دادار و به ديدار

مثال2:   
نيست در شهر نگاري كه دل ما ببرد
                                       بختم ار يار ششود رختم از اين‌جا ببرد

همان‌طور كه در مثال اوّل ديديد واژه هاي « بازار ، بيزار » و « دادار ، ديدار » در حرف وسط اختلاف دارند و در مثال دوم واژه هاي « بختم ، رختم » داراي اختلاف در اوّلين حرف می باشند . همچنين گاهي اوقات نيز اين اخلاف در حرف آخر است مانند « يار ، ياد » .                                      [ادامه دارد ...]

 شكل ديگر جناس ناقص ، جناس ناقص افزايشي است .
2. جناس ناقص افزايشي : اختلاف دو واژه است در معني و تعداد حروف .

مثال1:
     سرو چمان من چرا میل چمن نمی كند
                             همدم گل نمی شود ياد سمن نمی كند
مثال2:     شادي مجلسيان در قدم و مقدم تواست
                             جاي غم باد مر آن دل كه نخواهد شادت
مثال3:     اشك من رنگ شفق يافت ز بي مهري يار
                            طالع بي شفقت بين كه در اين كار چه كرد

در مثال اوّل افزايش در حرف میاني ، در مثال دوم حرف آغازين و در مثال سوم در حرف پاياني است .                                                      [ادامه دارد ...]

 شكل ديگر جناس ناقص ، جناس ناقص حركتي است .
3. جناس ناقص حركتي : يك ساني دو يا چند واژه در صامت ها و اختلاف آن‌ها در مصوّت هاي كوتاه است .
مثال:

شكر كند چرخ فلك ، از مَلِك و مُلْك و مَلَك

كز كرم و بخشش او ، روشن و بخشنده شدم

در مثال بالا صامت هاي هر سه واژه‌ « مَلِك ، مُلْك و مَلَك » يك سان امّا مصوّت هاي كوتاه آنان با يكديگر فرق می كند كه موجب تغيير معنايي نيز شده است .  

واج آرايي تكرار يك واج ( صامت يا مصوّت ) است در كلمه هاي يك مصراع يا بيت
شب است و شاهد و شمع و شراب و شيريني
غنيمت است چنين شب كه دوستان بيني

خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است
باد خنك از جانب خوارزم وزان است

                      خواب ِ نوشين ِ بامداد ِ رحيل     باز دارد پياده را ز سبيل
*اگر واج تكرار شده در عبارتي همچون مثال سوم ، در مصوّت كوتاه ( ِ = e )باشد به آن تتابع اضافات گويند . همچنين بايد توجّه داشت كه تكرار صامت از مصوّت زيباتر است .

1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23